English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents. U بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. U او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
poorly U بطور فقیرانه
poorly graded U دانه بندی نامنظم
well-behaved U خوش رفتار با ادب
well behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well behaved U خوش رفتار با ادب
well-behaved U که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
behaved U رفتارکردن
behaved U درست رفتارکردن
behaved U سلوک کردن حرکت کردن
behaved U ادب نگاهداشتن
ill behaved U بی ادب
ill behaved U بدرفتار
well behaved function U تابع خوشرفتار
He behaved stupidly. U رفتارش احمقانه بود.
parents U ابوین
parents U والدین
o bey your parents U پدرومادرخودرافرمانبردارباشید
foster parents U والدین خوانده
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
our first parents adam and eva U نیاکان
uncles related through only one parents U اعمام ابی یا امی
our first parents adam and eva U ادم و حوا
our first parents adam and eva U نخستین ما
uncles related through both parents U اعمام ابوینی
aunts related through both parents U عمات ابوینی
guilt U گناه مجرمیت محکومیت
guilt U تقصیر
guilt U بزه
guilt U گناه
guilt U جرم
In the nature of things, young people often rebel against their parents. U طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
pure of guilt U بی تقصیر
blood guilt U خونریزی ناحق
pure of guilt U بی گناه
to be on a guilt trip <idiom> U احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند [اصطلاح روزمره]
accessoiral guilt U معاونت در جرم
guilt feeling U احساس گناه
guilt complex U عذابوجدان
children U بچه ها
children U کودکها
children U طفل ها
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
to acknowledge your own guilt [culpability] U به گناه خود اقرار کردن
institutionalized children U کودکان پناهگاهی
None of the boys ( children ) came . U هیچ کدام از بچه هانیامدند
disadvantaged children U کودکان محروم
children's home U محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
twin children U دو بچه دوقولو یا همزاد
to watch children U مواظب بچه ها بودن
suitable for children U د رخور بچه ها
suitable for children U مناسب برای بچه ها
disturbed children U کودکان پریشان
exceptional children U کودکان استثنایی
If you count the children too. U اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
slide [for children] U سورتمه [سرسره ] [در برف]
He bought them expensive presents, out of guilt. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
A mothers love for her children. U عشق مادر نسبت به فرزندانش
Some parent spoil their children . U برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
school age children U کودکان واجب التعلیم
children's apperception test U ازمون اندریافت کودکان
children's apperception test U سی ا تی
Children start school at the age of 7. U بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Line up the children in order of height. U بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
We are thirty people not counting the children . U بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
lies U وضع
lies U :دروغ گفتن
lies U واقع شدن
lies U قرار گرفتن
lies U موقتاماندن
lies U سخن نادرست گفتن
lies U افتادن
lies U کذب
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
here lies U در اینجاخوابیده
lies U خوابیدن
lies U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lies U موقعیت چگونگی
lies U ماندن
as far as in me lies U تا انجاکه در حدود توانایی من است
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
here lies U است
here lies U در اینجا دفن است
one or other of you lies U یکی از شما دو تن دروغ می گوید
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
it lies before us U پیش روی ما واقع شده است پیش روی ما است
lies U دروغ
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
the remedy lies in this U چاره ان اینست
the fault lies with him U تقصیر با اوست
white lies U دروغ سفید
the valley lies below U ده در پایین است
A pack of lies . U یک مشت دروغ
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
white lies U دروغ مصلحتآمیز
it lies on the east of U در خاور واقع
it lies on the east of U است
The responsibility lies with you. U مسئولیت با شما است.
only death does not tell lies U تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
love lies bleeding U گل همیشه بهار
love lies bleeding U گل تاج خروس
love lies bleeding U زلف نوعروسان
that city lies in ruins U ان شهر خراب
that city lies in ruins U است
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
this line lies north U این خط شمالی
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies U تا آنجا که تیغم ببرد
this line lies north U جنوبی است
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Dont spin such yarns . Dont tell lies. U دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
It's her fault. [She is to blame for it.] [The blame lies with her.] U تقصیر [سر] او [زن] است.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com